امروز پنجشنبه 7 اسفند 1399
"یاد شهدا باید همیشه در فضای جامعه زنده باشد"
فلذا شبها در برنامههاي بسيج محل، فعاليت داشت و به خوشگذراني دو روزهي دروغين زندگي، دلخوش نكرد. چون هر روز شهادت بهترين فرزندان اسلام را در كربلاي ايران ميديد، آرام نگرفت. وي كارش را رها كرده و براي جنگيدن با دشمنان انقلاب اسلامي، عازم جبهههاي حق عليه باطل شد. تا پايان زندگي دنيوياش؛ يعني، به مدّت 33 ماه به صورت مداوم و مستمر در جبهههاي نبرد حضور فعّال داشته و يكي از نيروهاي ماهر و خبره مخابرات و در نهايت، مسؤول مخابرات محور مربوطه بوده و سرانجام پس از مدّت طولاني در جبهه و خطّ مقدّم نبرد، در عمليات پيروزمندانه مهران در تيرماه 1365 ( يعني 10/4/1365 ) به درجهي رفيع شهادت نايل آمد و در گل زار شهدای روستاي گاوانآهنگر به خاك سپرده شد. روحش شاد و راهش پررهرو باد.
خاطرات: شهيد عزيز ما در دوران كودكي به بيماري بسيار سختي مبتلا شد كه احتمال مرگ او ميرفت، از آنجايي كه خانوادهي شهيد ايمان راسخ به أئمّه اطهار(ع) و خاندان بزرگوارش داشتند، مادرش او را نذر علياصغر(ع) نمود و در روز عاشورا لباسي شبيه به علياصغر(ع) بر او پوشاندند و مدّاحي در كنار او مصيبت علياصغر(ع) را خواند كه، به بركت شهيد خردسال كربلا، عزيز ما شفا يافت. گويي كه خداوند عزّ و جلّ ميخواست تا با حيات دوباره، او را براي چنين روزي ذخيره كند، تا با حركتش و با شهادتش و با خونش، گروهي خفته را بيدار كند و حياتي ديگر به آنان ببخشد. به او گفته ميشد، چقدر جبهه هستي؟! آيا ميخواهي به شهادت برسي؟! ميفرمود: نميتوانم از جبهه دل بكنم و وقتي صحبت از ازدواج به ميان ميآمد، ميگفت: دوست دارم، صاحب الزمان حضرت مهدي(عج) را با چشم خود ببينم، بعد ازدواج كنم. شايد در لحظهي شهادت و جان كندن وقتي كه از درد تن، رهايي يافت و آرام بر دامان ملائك خُفت، به آرزوي ديرينهاش رسيده باشد.